کد مطلب:53259 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

پیغمبر به بستر بیماری افتاد











پیغمبر (ص) پس از جنگ تبوك همیشه از طرف امپراطور رُم احساس خطر می كرد و درصدد جنگ با آنها بود. بنابراین او آماده ی جنگ شد و دستور داد مسلمانها، مهاجر و انصار، به فرماندهی اسامْبن زید در خارج از مدینه اردو بزنند.

برخی از كبار صحابه (اصحاب بزرگ و مهم) مخصوصاً عمربن خطاب و ابوبكر و ابوعبیده جراح دستور یافتند تا به اردو ملحق شوند كه ناگهان پیغمبر دچار تب شدیدی گردید و مجبور شد تا بستری شود.

فرماندهی اسامه كه جوانی بیست ساله بود برای بعضی از صحابه بزرگ غیرقابل تحمّل بود. اما كاردانی و دوراندیشی او مورد تأیید پیغمبر قرار داشت، غافل از اینكه در اسلام احراز مقامات اجتماعی مربوط به خردمندی و كاردانی و نبوغ شخصی است نه به سن زیاد و ارشدیت.

با وجود اصرار پیغمبر بر اعزام سپاه به سوی سوریه، به نظر می رسید دستهای مرموزی در كار است تا سپاه را متوقف سازد، زیرا به مجرد اینكه آنها فهمیدند پیغمبر بستری است، تمام به بهانه ملاقات و

[صفحه 66]

عیادت پیغمبر اردو را ترك نمودند.

به طوری كه جلوتر گفته شد پیغمبر معرفی امام علی (ع) را به عنوان قائم مقامش از ترس و شیطنت و بدجنسی مردم به تأخیر می انداخت تا اینكه آیه ای نازل شد و خدا ایمنی او را تكفل نمود.

او پیش بینی می كرد كه بعضی اصحابش ممكن است موانعی در راه امام علی فراهم نمایند، از این رو دستور اكید صادر نمود تا سپاه را به سوی سوریه حركت دهند.

اما چند نفر سیاستمدار تحت عناوین مختلف از او اطاعت نمی كردند و حتی كوشش می كردند تا فكر پیغمبر را درباره ی حضرت علی (ع) تغییر دهند. ماجراهای آینده درستی این موضوع را اثبات خواهد كرد.

یك روز وقتی كه تعداد نسبتاً زیادی از گروندگان اطراف بستر پیغمبر جمع شدند، پیغمبر پس از تأمّل و فكر بیشتری فرمود: «دوات و یك تكه كاغذ بیاورید تا كتباً به شما وصیت كنم و اگر آن را محكم نگاهدارید شما بعد از من گمراه نخواهید شد.»

عمر (كسی كه بعدها خلیفه شد) گفت در حال حاضر مرض بر او غلبه كرده است و هذیان می گوید (سخنان بیهوده و باطل از روی بیهوشی ادا می كند) قرآن برای ما كافی است.[1] .

سپس بین اصحاب دعوا و گفتگو شروع شد و بعضی می گفتند

[صفحه 67]

لازم است تكه كاغذ و دوات فراهم كنیم اما عده ی دیگری در طرفداری از عمر با آنها موافقت ننمودند.

بسیار شرم آور است تا كلماتی كه بین آنها رد و بدل شد، گفته شود. كافی است گفته شود برخی كلمات قبیح و زشت شنیده شد كه پیغمبر رویش را از آنها برگرداند. پیغمبر به منظور اینكه به این قیل و قال خاتمه دهد تصمیم گرفت به مسجد تشریف برده و به مردم آنچه كه می خواست كتباً وصیت نماید شفاهاً اظهار فرماید.

او به مسجد با ناتوانی و ضعف در حالی كه بر شانه های امام علی (ع) و فضل بن عباس تكیه كرده بود و پاهایش روی زمین كشیده می شد وارد مسجد گردید.

مردم بی صبرانه منتظر شنیدن آخرین كلمات پیغمبر بودند. او پس از حمد و ستایش خدای متعال فرمود: «هر آینه من دو چیز بزرگ و عزیز را میان شما باقی می گذارم، قرآن و افراد خانواده ام. هرگاه شما هر دو را محكم نگاهدارید هرگز گمراه نخواهید شد.»[2] .

از عسقلانی روایت شده است كه پیغمبر هنگامی كه پیروانش دایره وار اطراف بسترش جمع بودند، روی مباركش را به آنها برگرداند و فرمود: «مرگ من نزدیك است. من هم اكنون دو چیز گرانقدر را بین شما می گذارم، اول قرآن و دوم عترت و خانواده ام.» سپس او دست علی را بلند كرد و فرمود: «علی ملازم قرآن است و قرآن هرگز از او جدا نخواهد

[صفحه 68]

شد (آنها لازم و ملزوم یكدیگرند).»

وقتی كه پیغمبر اكرم در بستر بیماری بود، مردم را در موضوع نماز سفارش و درباره ی غلامان و حقوق حقه آنها توصیه فرمود و سپس اضافه كرد، روش و طریقه او نبایستی بعد از او فراموش شود و مسلمانان بایستی در هنگام سختی و مشكلات به خانواده او متوسّل شوند، همان طور كه اطاعت آنها (خانواده ی پیغمبر) بر مسلمانان واجب است.

سپس او چنین ادامه داد: «آنها (خانواده ی او) از همه شما داناترند و مبادا شما چیزی به آنها یاد دهید و بدانید كه علی بعد از من جانشین خواهد بود.»[3] .

بالاخره او سراغ حضرت علی گرفت و مدتی با او نجوا كرد (درگوشی صحبت كرد) و عاقبت جان مقدّس و پاكش هنگامی كه سر مباركش بر دامن علی بود از بدن خارج گردید.[4] .

بعدها امام علی فرمود: «پیغمبر، در آخرین لحظات زندگی، هزار باب دانش را بیخ گوشی به من آموخت كه هر باب برای خود شامل هزار فصل بود.»

مطالب فوق الذكر دلالت می كند بر اینكه حضرت امام علی (ع) مردی مناسب با وظیفه خلافت بوده است.

قسمت عمده ی قرآن شامل حُكم و دستور و قوانین دینی با جامعیت

[صفحه 69]

و به صورت كلی می باشد و مردم معمولی نمی توانند آنان را به عبارت ساده درآورند. از پیغمبر شنیده شد كه می فرماید: «علی (ع) برتر و داناتر از تمام شماست و او از همه قضّات خردمندانه تر و از روی تشخیص صحیح و بهتر قضاوت می كند.»[5] .

[صفحه 70]


صفحه 66، 67، 68، 69، 70.








    1. الف- امام بخاری، در كتاب صحیح، جلد 12، صفحه ی 178.

      ب- مسلم بن حجاج، در كتاب وصیت،

      ج- امام احمد حنبل، در كتاب مسند، جلد اول صفحه ی 122،

      د- امام احمد غزالی، در كتاب سر العالمین،

      ه- ابن حجر، در كتاب صواعق،

      و بسیاری دیگر از دانشمندان این روایت را نقل كرده اند.

    2. الف- مسلم حجاج، در كتاب صحیح، جلد هفتم، صفحه ی 122،

      ب- ترمذی، در كتاب سنن، فصل دوم، صفحه ی 307،

      ج- امام نسائی، در كتاب خصائص،

      د- امام احمد حنبل، در كتاب مسند، جلد اول و سوم و چهارم و پنجم، صفحات: 59 و26 و14 و 182.

      و بسیاری دیگر از دانشمندان سنی.

    3. الف- بیهقی، در كتاب مناقب،

      ب- خطیب خوارزمی، در كتاب مناقب،

      ج- ابن مغازلی، در كتاب مناقب،.

    4. الف- حكیم نیشابوری، ر كتاب مسند، جلد سوم، صفحه ی 139،

      ب- امام احمد حنبل، در كتاب مسند، جلد سوم،

      ج- حافظ ابو نعیم اصفهانی، در كتاب حلیة الاولیاء.

    5. الف- امام احمد حنبل، در كتاب مسند،

      ب- موفق ابن احمد خوارزمی، در كتاب مناقب،

      ج- سید علی همدانی، در كتاب مودة القربی.